شايان جونشايان جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
باران جونباران جون، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

شایان نی نی

سفرنامه ابادان

1394/1/23 10:09
نویسنده : مامان بهی
1,299 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيزم ببخشيد يكم دير به دير واست مينويسم ماماني يكم تنبل شده ميخواهم از مسافرت در ايام عيد واست بگم ما قرار نبود اصلا مسافرت بريم تا اينكه در ايام عيد كه خونه عمو رضا رفتيم حرف از مسافرت شد و يكم با بابايي بحث كردن كه بيايين با هم بريم مسافرت و اين گذشت تا جمعه كه عمو رضا زنگ زد گفت ما فردا صبح ميخواهيم بريم مسافرت شما هم مياين ميخواستن برن بندرعباس منم همكارم شنبه مرخصي بود و بعدم نميشد اينجوري يكدفعه اي رفت واسه همين ما نرفتيم هرچند فكر كنم عمو رضا هم نميخواست با ما بره و همين طوري فقط يك تعارف كرد بماند بعد كه اون ها رفتن بابايي حسابي دلش مسافرت ميخواست منم بهش گفتم بيا يك برنامه ريزي كن ما هم ميريم مسافرت و به عمو حسن گفتيم همسايه و دوست بابايي كه اونا هم گفتن نميان و ما هم تصميم گرفتيم سه نفري بريم مسافرت كجا آبادان روز دوشنبه راه افتاديم ساعت 7 صبح شما هم تو ماشين خواب بودي گلي تا رسيديم سد كارون 4 اونجا بيدار شدي ايستاديم صبحانه خورديم بارون ميامد ما هم تو ماشين صبحانه خورديم خيلي خوب بود و شما بچه فوق العاده خوبي بودي مامان تا عصر رسيديم ابادان بين راه هم ناهار بابايي كباب درست كرد و خورديم  وقتي رسيديم يكم استراحت كرديم و وسايلمون را گذاشتيم و رفتيم بيرون شما را برديم شهر بازي و يك سر هم رفتيم بازار ته لنجيا خسته بوديم زود برگشتيم رفتيم خوابيديم و چون خسته بوديم فرداش تا 8 خوابيديم بعد رفتيم بيرون و رفتيم خرمشهر اونجا رفتيم كنار رودخانه و رفتيم بازار كنزالمال اونجا خريد كرديم شما هم همش گير داده بودي اچار پيچ گوشتي و اندردست(انبردست) ميخواستي بابا هم واست دو تا پيچ گوشتي واقعي خريد و قرار شد يك سري ابزار كار اسباب بازي هم واست بخريم كه اونجا پيدا نكرديم ولي واست حسابي خريد كرديم بعد رفتيم ناهار خورديم تو رستوران نزديك بازار كنزالمال و رفتيم مسجد جامع خرمشهر كه شما تو مسير خوابيدي و يكم استراحت كردي تا دوباره سرحال بشي از روز اول سفرم گير داده بودي بري بازار ماهي فروشيا ماهي ببيني بابا هم ما را برد بازار ماهي فروشيا شما هم ماهي ها را ميديدي ذوق ميكردي و بابا واست يك ماهي گرفت كه تو خونه باهاش بازي كني واسه خودمونم قرار شد روز اخر ماهي بخريم و باخودمون ببريم بعد گذاشتيم تو پلاستيك و گرفتي دستت بعد رفتيم بازار ابادان اونجا واست جعبه ابزار خريديم بعدم رفتيم بازار ته لنجيا ميگفتن شب جالبه اونجا اهنگ ميذاشتن و ميرقصيدن شما هم ميگفتي منا بذارين پايين و ميرفتي اون وسط و ميرقصيدي و عشق موتوري هر چي موتور ميديدي بايد يكم مينشستي و بعد يكجا ماهيتا گذاشتي و مثل فروشنده هاي اونجا داد ميزدي دو تومن قه قهه اينقدر با بابايي خنديديم بعدم يك جا به من گفتي مامان بابايي كجاست و رفتي پيشش گفتي بابايي يك نوشابه اي چيزي بخر بخوريم بابايي هم بغلت كرد و واست راني خريد يك عالمه هم بوست كردبوس در كل خيلي پسر گلي بودي بهمون خيلي خوش گذشت خيليييييييييييييييييي روز بعدم رفتيم فاو وبا كشتي بردنمون مرز عراق شما هم دوست داشتي بعد هم رفتيم ماهي خريديم و يكم ديگه رفتيم بازار و شما را برديم شهربازي و فردا صبحم راه افتاديم به سمت شهركرد رفتيم شين بهار اونجا ايستاديم سيزده بدر بود شلوغ بود ناهار خورديم و راه افتاديم ساعت 11 رسيديم شهركرد جمعه هم استراحت كرديم و شنبه رفتيم سركار در كل تو اين سفر پسر خيلي خوبي بودي اصلا پسر خوش سفري هستي هميشه اقا مهرداد شوهر خاله طاهره هم ميگه شايان خوش سفره ميگه تو سفر تايلند خيلي پسر خوبي بود و اذيت نكرد ان شالله سفرهاي زيادي با هم بريم ماماني اگه جور بشه قراره تابستان بريم تركيه

اينم عكسا با گوشيم گرفتم شما هم خيلي تكون ميخوري عكس هاي توي دوربينم در اولين فرصت ميارم ميدونم زياد قول دادم مامان بيارم ولي ماماني شرمنده سر كار واست مطلب مي نويسم اينجا هم تا عكس ها را بزنم و بيارم طول ميكشه قول ميدم جبران كنم يك دفعه با يك عالمه عكس بيام 

اينجا تو ماشين از خواب بيدار شدي صبح تو مسير 

اينجا تو ماشين داري صبحانه ميخوري گفتي كمرت درد ميكنه با شالت كمرتم بستم بيرونم حسابي بارون ميامد واسه همين صبحانه را تو ماشين خوردي

 

اين سه تاي اخري مال روزيه كه مامان جون رفته بودن اصفهان كسي نبود شمار را بذارم پيشش با خودم بردمت سركار الهي قربونت برم كه پسر خوبي بودي

پسندها (8)

نظرات (9)

زهرا
29 فروردین 94 6:57
انشالله هميشه در كنار هم خوب خوش ودر مسافرت وگردش سلامت باشين پسر نازي دارين خدانگهدار همتون باشين وسايه اقاتون را هم بلاس سرتون نگهداره
مامان بهی
پاسخ
مرسي عزيزم همچنين شما
مامان ریحانه
29 فروردین 94 16:59
سلام بهجت جون چه سفر زیبا و خاطره انگیزی رفتید خیلی سفرنامه ی جالبی بود چه خوب که سه تایی رفتید همسرمن عقیده داره که با یه خونواده ی دیگه هم تو مسافرت همراهیمون کنن و گر نه اینجوری خوش نمیگذره وقتی دیدم شما سه تایی رفتید و خوش گذشته بهتون منم دلم خواست خودمون چهارتایی یه سفر بریم ای جانم فدای ماهی فروختن شایان جون بشم گل پسر نازو عکسها هم خیلی قشنگن امیدوارم عزیزم همیشه شاد باشید و به تفریح و گردش ببوووووووووووووس شایان خوشگلمو
مامان بهی
پاسخ
سلام عزيزم مرسي خانمي بله خيلي بهمون خوش گذشت ما سفر دسته جمعيم رفتيم ولي توش بحث پيش مياد بعدم هر كسي يك نظر داره و در كل اونجور كه بايد خوش نمي گذره مثلا سفري كه با خانواده شوهرم رفتيم تا ميامديم بريم بيرون ظهر ميشد ولي اينجا ساعت 8 ديگه ميرفتيم بيرون شايانم ميذاشتيم عقب ماشين راحت ميخوابيد بعد بيدار مي شد
الهام مامان علیرضا
29 فروردین 94 18:16
هیچی بهتر از یه مسافرت یهویی به آدم نمی چسبه من تا به حال آبادان نرفتم ولی تعریف زیبایی های کارون رو زیاد شنیدم آفرین به شایان جون که تو تمام این مدت پسر گلی بوده و عقب ماشین برای خودش یه امپراطوری راه انداخته سال بسیار خوبی رو براتون آرزو می کنم عزیزم
مامان بهی
پاسخ
مرسي خاله بله خيلي خوش ميگذره مخصوصا اگه بچه هم خوش سفر باشه مرسي از دعاي خوبت
مامان نوشين و بابا علي
31 فروردین 94 12:15
وای راننده کوچولو.......... کوروش مثل شایان خیلی علاقه به رانندگی داره
مامان بهی
پاسخ
بله شايان عشق موتوره و ماشين باباش هر وقتم ميشينه پشت فرمون ميگه ميخوهد منو ببره پارك ملت عزيزم كوروش جون
مامانِ نی نی
2 اردیبهشت 94 8:58
شایان راننده. شایان کارمند. شایان رقاص. شایان موتور سوار. شایان ماهی فروش. ای جانم که اصن آچار فرانسه س شایان جون.
مامان بهی
پاسخ
بله همه كار است تازه بايد بهش شايان آشپز و ظرفشور را هم اضافه كنين
مامانى عسل
2 اردیبهشت 94 16:41
سفرا بی خطر ... همیشه به گردش و شادی راننده کوچواو
مامان بهی
پاسخ
مرسي خاله همچنين شما
ĸoѕαr
10 اردیبهشت 94 9:35
سلام خاله مهربون خوبی خاله عزیز؟ نینی نازتون چیکار میکنن؟ خدا برات نگهش داره ووووییییی چه خوشگله قربونششششش از طرف من ببوسش گلم زود زود بهمون سر بزنین عزیزم با نظرات شما من کلییییی انرژی میگیرم منتظرتونیماااا
مامان بهی
پاسخ
سلام مرسي عزيزم چشمات ناز ميبينه عزيزم شما كه همه چيزت رمز داره ما چطوري بهت سر بزنيم
♥ایدا♥
11 اردیبهشت 94 23:31
سلام کوچلوتون خیلی ناز و شیرینه خدا حفظش کنه خوش حال میشم به من سربزنید اپم با کلی اتفاق های خیر
مامان بهی
پاسخ
مرسي خاله بهت سر زديم
کیان
2 خرداد 94 10:20
شایان جون پس پستونکت کو مامانی می گفت
مامان بهی
پاسخ
راست مي گين من تا حالا از شايان عكس با پستونك نگذاشتم