مسافرت
سلام شايان جون امروز امدم تا به قول خودم براي نوشتن سفرمون عمل كنم امروز 11/05/93 است و ما واسه تعطيلات عيد فطر رفتيم ياسوج ساعت 7 راه افتاديم اول رفتيم بروجن و اونجا افطاري خورديم و ساعت 12 راه افتاديم به سمت ياسوج شما تو راه خوابيدين و ما ساعت 4 رسيديم ياسوج و توي پارك چادر زديم و خوابيديم اخه دير بود ديگه بريم تو مهمانسرايي كه بابا از طرف بانك گرفته بود خوابيديم تا ساعت 8 بعد پا شديم صبحانه خورديم و رفتيم محل اقامتمون بعدش با پسر عموهات و زن عموهات خيلي خوش گذشت شما تازگيا ياد گرفتي ميگي زن دايي البته (لن دايي) و به زن عموهات ميگفتي زن دايي
تازه دايره لغاتتم زياد شد
كشك= كش
پنير= پير
گز=گز
دوغ= دوغ
مريم=مريي
مامان جون= مامان جي
باباجون = بابا جي
به بابا هم تازگيا ميگي بابا چي
دوستت دارم خيلي پسر خوبي بود تازه كليم اب بازي كردي عكساتو حتما بعد ميذارم