پسر شيرين زبونم
ديروز سرم خيلي درد ميكرد رفتيم خونه به بابايي گفتم حالم خيلي بده بابايي هم توي اشپزخانه بغلم كرد و سرم را گذاشته بودم روي شونه اش شما هم تو پذيرايي داشتي بازي ميكردي كه ديدم با سرعت دويدي آمدي و پاهامو گرفتي تو بغلت و بوسم ميكردي منو بابات شكه شده بوديم بابايي گفت بيا ديگه خوب خوب شدي بعد گفتي ماني بغل امدم بغلت كنم ديدم آمدي تو بغلم و سرت را گذاشتي رو شونم و بوسم ميكني و با دستت ميزني تو كمرم و نازم ميكردي الهي قربونت برم كه اينقدر بزرگ شدي مهربوني فداي دل كوچيك و مهربونت بشم ماماني ديروز همش هواست بهم بود شبم بردمت بخوابونمت گفتم شايان بيا واست قصه بگم و اولش خوب و دقيق نگاهم ميكردي و گوش ميدادي تمام كه شد گفتي ماني قيصه و خنديدي تا ميامدم واست بگم دوباره ميگفتي قيصه باهم ديگه يك عالمه بازي كرديم و خنديديم بعد داشت خوابت ميبرد گفتي آب رفتم آب واست اوردم و يكم خردي دوباره گفتي آب من ميدونستم داري بازي ميكني كه نخوابي گفتم آب ببين تمام شد ديگه بخواب نگاه كردي بهم و خنديدي و گفتي ناقلا اينقدر بوست كردم شما هم خوشحال شدي و هي بهم گفتي ناقلا