مادرانه
مامان ميخوام امروز از خودم بگم از خود خودم واسه شايان گلم
خيلي خستم خيلي بايد بدوني مامانت فوق العاده احساساتي است با كوچكتين بي توجهي مي شكنه با كوچكترين كم توجهيت فكر مي كنم مامان خوبي نيستم كه اينجوري شدي اگه رفتيم جايي و موقع برگشت خواستي نياي و گريه كردي دل مامان ميشكنه وقتي رفتي بغل يكي و گفتي به من برو و گريه كردي و اونا موقع برگشت واسه اينكه نياي به من ترجيح بدي دلم ميشكنه از اين دنيا و زمانه دلم گرفته بعضي مواقع فكر مي كنم كه ديگه نرم سر كار و بمونم خونه بعد ميترسم دودلم فكر مي كنم افسردگي بعد زايمان كه من نگرفتم نكنه الان آمده سراغم نميدونم كلافه ام ميبيني از نوشتنم هم معلومه قاطي كردم نميدونم چرا اينقدر خستم و بي حوصله دلم گرفته ميدونم اينا هم بهانه است كه ميگم واسه تو چند وقتيه اينجوريم وگرنه شما به غير از مشكلي كه گفتم خيلي پسر خوبي هستي خيلي دوستت دارم