سالگرد ازدواج
دقيقا 24/4/1389 بود كه من و بابايي در چنين شبي با هم زير يك سقف رفتيم و زندگي دو نفره مونا شروع كرديم نميدوني چقدر منتظر اين شب بوديم اخه ما دو سالم نامزد بوديم خيلي روز و شب باشكوهي بود از بابايي بابت همه چيز ممنونم چون عروسيم جوري برگزار شد كه هميشه دوست داشتم فردا صبح عروسي هم با بابايي رفتيم ماه عسل اول مشهد و بعد شمال خيلي خيلي بهمون خوش گذشت الان بعد اين چند سال خانواده مون چهار نفري شده البته سه نفر و نصفي. امشب با بابا حميد و شما سه نفري رفتيم شام مثل هر سال هتل آزادي همنجايي كه مراسم عروسيمونا گرفتيم اين قراره هر سالمونه كه شام شب سالگرد ازدواجمونا اونجا بخوريم خوب بود هر چند حال ماماني زياد خوب نبود و لي باور كن دست خودم نيست اينروزا خيلي حساس و بداخلاق شدم اگه يك موقع ناخواسته ناراحتت كردم ببخش مامانا قربون اون قلب مهربونت برم من
اينم يك عكس سه نفره از خودمون
عصرانه شايان جديدا علاقه زيادي بهش پيدا كرده و من واسش درست مي كنم
اولين سازه شايان
شايان روي ميز جاي مورد علاقه اش در حال انگور خوردن