18 ماهگی

18 ماهگيت مبارك عزيزم

ماماني چندروزه مريض شدي شبا هم درست نميخوابي بميرم واست كه اينقدر اذيتي امروز واست قول ميدم يك برنامه خوب داشته باشم ببخش ماماني ميخواستم فردا را مرخصي بگيرم كنارت بمونم ولي همكارم مشكل واسش پيش آمده نيست منم نميتونم مرخصي بگيرم خدايا پسرم زودتر خوب بشه خيلي اذيته خيلي چند روز تب داشت الانم توي دهانش زخم شده بميرم از بس تپل بود اين چند روزم هيچي نتونست بخوره يكدفعه لاغرترم شده امروز نوبت دكتر داري ميبرمت دكتر بعدم ميريم واست جشن ميگيريم 18 ماهگيت مبارك گل پسرم دوستت دارم بووووووووووووووووووووس ماماني عاشقتم ديگه دايره لغاتت خيلي زياد شده كلمات جديدت

بابا هيلل الله( بابا حبيب الله)

عزيزم

باريك الله

گوچ( گوشت)

مغ(مرغ)

يضوان(رضوان)

مداد(مهرداد)

اميد(حميد)

آزو(آرزو)

آيين(آرين)

اسن(حسن)

تا بيدار ميشي ميگي آيين خوپيش يعني آرين خوابه بعدم ميگي آزو بعدم سراغ اسن را ميگيري اينايي كه ميپرسي همساييه هاي طبقه بالامونن ماماني آخه وقتي غذا نميخوري يا نميخوابي من ميگم آرين بيا خاله غذا بهت بدم يا ميگم آرين خاله بيا پيش من بخواب تا شايد شما حرف گوش كني

امروز پا شدي ميگي يضوان پاشو بغل يعني الان ميرم خونه مامان جون اينا رضوان را بيدار ميكنم كه بغلم كنه الهي قربونت برم پسر گلم

تازه يك شنبه دوشنبه هم رفتيم عروسي سحر دختر عموي من حالا ديشب ميگفتي عيوسي لي لي لي يعني بريم عروسي كل بكشيم

ماماني حيف كه ميرم سر كار و اين لحظات شيرين را كنار گل پسر پستونكي خودم نيستم