شايان جونشايان جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
باران جونباران جون، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

شایان نی نی

عكس

سلام ماماني امروز آمدم با يك عالمه عكس ديروز هاردي كه عكسا توشه پيدا كردم و يك سري عكساي گل پسري را پيدا كردم ميخوام واست بذارمشون اول از همه عكس هاي تايلند يعني ارديبهشت 1393  اينجا تو مسير ايستاده بوديم ناهار خورديم  اينجا  فرودگاه امام خميني  تازه رسيديم بانكوك تو اتوبوسي كه امده بود دنبالمون هستيم كه ببرنمون هتلمون   در لابي هتل ايستين منتظريم اتاق را تحويل بگيريم شب اول و شام در كشتي روز دوم سافاري ورد موهات هميشه از گرما اينجوري بودن  اينم عكس كيميا در ساحل پاتايا ...
6 دی 1393

يلدا

سلام ماماني شرمنده امسالم نتونستم اونجور كه دلم ميخواد واسه شب يلدا تدارك واست ببينم آخه از 5 شنبه حسابي سرماخوردم امروز يكم بهترم يك چندتا عكس بابايي با گوشيش شب يلدا خونه مامان جون اينا و فرداش خونه اقاجون اينا ازت انداخته اون ها را واست ميذارم راستي ديشب رفتيم اصفهان ختم انعام وقتي رفتيم داخل رفتي ايستادي روبروي خانمي كه قران ميخوند و ميگفتي چي ميخونه؟ اينجا چيه؟ بلند بلند و نگاهش ميكردي بعدم كه تمام كرده بود ميگفتي يكي ديده بخون همه نگاهت ميكردن يك عالمه شيرين زبوني كردي الهي قربونت برم اينم عكسات  عكس شايان و پارسا  خونه آقاجون اين هم چند تا عكس از شب يلدا كه كيك را گذاشتن زمين جلوي شايان تا ازش بخوره البته با ...
3 دی 1393

ويژه

مهمون جديد كه به خونه پسرم سر زدي ممنونيم خوشحالمون كردي  از طرف شايان و مامان   ...
27 آذر 1393

اربعين

روز اربعين نذري آقا شايان بود با بابا حميدش رفت همون جايي كه غذا را ميگرفتن و به بابايي در گرفتن نذري ها كمك كرده اين عكس ها را هم بابايي ازش گرفته از اول محرم تا بهش ميگفتيم نذريت كيه مي گفت چييلم يعني همان اربعين ميگفتيم نذريت چيه مي گفت گذا نذريت ماماني قيمه است كه تو ظهر اربعين ميبريم ميديم به عزاداران امام حسين تو هيئت ها قبول باشه عزيز دلم بابات از نذريت عكس نگرفته  اينم عكس ديشب گل پسر فرفري بعد از حمام  ...
24 آذر 1393

21 ماهگي

الهي قربونت برم ماماني كه مرد شدي ماماني 21 ماهگيت مبارك ديگه كم كم داريم به تولدت نزديك ميشيم دارم فكر مي كنم امسال واست چيكار كنم كه خاطره انگيز باشه ديشب با بابايي واست كيك خريديم ميگي تولد مباركي و خوشحال شدي از كادوهايي هم كه بابايي واست خريده بود خيلي خوشت امده بود و با يك ذوقي نگاهشون ميكردي و باهاشون بازي مي كردي و مي گي دوسشون دالم حتما عكساشون ميذارم ميدوني ماماني من تنبل نيستما عكسا توي دوربينن و لب تابم بابا با خودش برده من مشكل دارم واسه ريختنشون روي سيستم سر كارم نميتونم بيارمشون ولي قول ميدم از بابا بخوام زودتر اين كارو واسم بكنه قول به قول خودت مدونه(مردونه)كار ها و حرفهايي كه جديدا ياد گرفتي وقتي ناراحت ميشي مي گي &n...
19 آذر 1393

مادرانه

مامان ميخوام امروز از خودم بگم از خود خودم واسه شايان گلم  خيلي خستم خيلي بايد بدوني مامانت فوق العاده احساساتي است با كوچكتين بي توجهي مي شكنه با كوچكترين كم توجهيت فكر مي كنم مامان خوبي نيستم كه اينجوري شدي اگه رفتيم جايي و موقع برگشت خواستي نياي و گريه كردي دل مامان ميشكنه وقتي رفتي بغل يكي و گفتي به من برو و گريه كردي و اونا موقع برگشت واسه اينكه نياي به من ترجيح بدي دلم ميشكنه از اين دنيا و زمانه دلم گرفته بعضي مواقع فكر مي كنم كه ديگه نرم سر كار و بمونم خونه بعد ميترسم دودلم  فكر مي كنم افسردگي بعد زايمان كه من نگرفتم نكنه الان آمده سراغم  نميدونم كلافه ام ميبيني از نوشتنم هم معلومه قاطي كردم   نميدونم چرا...
6 آذر 1393

كيميا گلي

اينم يك سري از عكس هاي كيميا يا به قول خودت آجي كيدياك دختر خاله طاهره البته فعلا اين عكس ها را ازش دارم مال 3 سالگيشه عكساي تولد امسالشم حتما واست ميذارم   الهي خاله قربون صورت ماهت بشه عزيزم ...
27 آبان 1393

محرم 1393

اينم شايان محرمي پوش در روز عاشورا آماده براي رفتن به عزاداري به قول خودش مخرمي پوشيده تا بهش ميگيم چي پوشيدي ميگه مخرمي قبول باشه  ...
21 آبان 1393

سفر بابلسر

سلام ماماني 20 ماهگيت مبارك گل پسرم الهي قربونت برم كه ديگه بزرگ شدي ببخشيد دير به دير ميام ولي قول ميدم اتفاقات اين مدت را واست بنويسم اول اينكه ما درتاريخ 5 ابان با بابا حميد رفتيم بابلسر بابا دوروز اونجا ماموريت داشت ما هم باهاش رفتيم قرار شد يك شنبه راه بيوفتيم و جمعه برگرديم عقب ماشين را واست درست كرديم مثل يك اتاق كه بري بازي كني و بخوابي تا راحت باشي اتفاقا خيلي شما ازش استقبال كردي و هر وقت خسته ميشدي مي رفتي عقب يك شنبه شب ساعت 12 رسيديم تهران رفتيم هتل البرز و شب را اونجا مونديم و صبح هتل صبحانه خورديم و راه افتاديم ماماني خيلي گل بودي خيلي و اصلا اذيتمون نكردي خيلي بهمون خوش گذشت عزيزم ممنون كه پسر گلي بودي عزيز دلم . ساعت 3 رسيدي...
19 آبان 1393